و گیسوان تو ناگاه بر تمامی ویرانه های باد نشست
و گیسوان تو ناگاه بر تمامی ویرانه های باد نشست
م. آزاد
چه روز سرد مه آلودی
چه انتظاری
آیا تو باز خواهی گشت ؟
تو را صدا کردند،
تو را که خواب و رها بودی
و گیسوان تو با رودهای جاری بود
تو را به شط کهن خواندند
تو را به نام صدا کردند
از عمق آب ...
( و باغ کوچک گورستان را در باد
به سوی شهر گشودند )
تمام بودن رازی شد
و گیسوان تو ناگاه بر تمامی ویرانه های باد نشست
م. آزاد
چه روز سرد مه آلودی
چه انتظاری
آیا تو باز خواهی گشت ؟
تو را صدا کردند،
تو را که خواب و رها بودی
و گیسوان تو با رودهای جاری بود
تو را به شط کهن خواندند
تو را به نام صدا کردند
از عمق آب ...
( و باغ کوچک گورستان را در باد
به سوی شهر گشودند )
تمام بودن رازی شد
و گیسوان تو ناگاه بر تمامی ویرانه های باد نشست