مجید رحمانی - بهانه ای شد تا برای نوشتن فیلم نامه ای با الهام از زندگی و برخی از اشعار فروغ :
قصه زنی تنها ؛ اما عاشق كه در تصادف جان میبازد اما قبل از پرواز روح ؛ صدای طپش قلبی را میشنود ؛به جستجوی صدا طپش قلب میرود...اما هر بار آنرا پیدا نمیكند ولی به تصاویر و برخی از لایه های شعرش میرسد و آنرا خلق میكند ستارهای مقوایی و نامه هایش را باد میبرد و خود در خاك محل تصادفش دراز میكشد(و خاک ، خاک پذیرنده اشارتیست به آرامش).
این فیلم نامه به شیوه مرسوم داستانی ندارد.هر چی هست گره و بغض زنی تنها است در حال مرگ و زوالی زود هنگام كه در تقابل و تضاد های درونی با چهره ای از زندگی است كه تنها خود میبیند و درنمایاندن آن میكوشد گرچه ؛شاید ما به یك پپسی هم دل خوش باشیم ...